درس دوازدهم : نظریات مطالعات فرهنگی( گرامشی ،‌ آلتوسر.....)

نظریات مطالعات فرهنگی

در این نظریات جایگاه خاصی برای عنصر فرهنگ در نظر گرفته می شود، به عبارت دیگر مثل نظریات مارکسیسم کلاسیک بر اقتصاد صرف تاکید نمی شود بلکه در این مجموعه نظریات کسانی مثل گرامشی ، لویی آلتوسر ، روژه گادوری هریک به نوعی عامل فرهنگی را موثرتر از اقتصاد می دانند.از دیدگاه مک کوئیل ، این نظریه بیش از آن که به عوامل تعیین کننده ساختاری و اقتصادی جهان بینی که گرایش به طبقه دارد ، نظر داشته باشد ، به خود جهان بینی نظر دارد.تفاوت آن با مارکسیسم کلاسیک و رویکرد اقتصاد سیاسی در این نکته است که این نظریه برای جهان بینی در مقایسه با زیر ساخت اقتصادی ، استقلال به مراتب بیشتری قایل است.

به این ترتیب وسایل ارتباط جمعی از نظر گرامشی جزیی از ابزارهای تفوق یا هژمونی سرمایه داری و از نظر کسانی مثل آلتوسر جزو ابزارها و دستگاههای ایدئولوژیک سرمایه داری شمرده می شوند.

به طور کلی گرامشی که به اهمیت روبناهای فرهنگی توجه دارد با تفکیک جامعه مدنی از جامعه سیاسی و نقش خاص دولت در برتری جویی فرهنگی عقیده دارد نهادهایی مثل خانواده ، مدرسه و وسایل ارتباط جمعی عوامل اصلی حفظ و انتقال و بازآفرینی فرهنگ هستند.این ابزارها در اختیار دولت است.

پولانزاس ، ریموند ویلیامز ، استوارت هال ، جیمز کار ، میلی باند و دالاس اسمیت دیگر مدافعان این نظریه هستند.

آنتونیو گرامشی

مطالعات انتقادی غربی در مورد فرهنگ و ارتباطات از دهه 1960 عمق بیشتری پیدا کرد و دراین زمینه عقاید گرامشی ایتالیایی درباره هژمونی و برتری جویی فرهنگی نقش اساسی داشته است . گرامشی که در سالهای قبل از جنگ جهانی دوم در زندان موسولینی به سر می برد ، در یادداشتهای زندان خود ویژگی های جوامع معاصر غربی و تفاوت های آن با جامعه روسیه قبل از انقلاب را عرضه کرد.وی با تکیه بر اهمیت روبناهای فرهنگی و تفکیک جامعه مدنی از سیاسی (یا دولت ) بر نقش خاص دولت در برتری جویی فرهنگی تاکید کرد ، به عقیده وی نهادهای مهم جامعه مدنی مانند مدرسه ، کلیسا ، خانواده ، احزاب و وسایل ارتباطی عوامل اصلی حفظ و باز آفرینی فرهنگ می باشند و بدون نفوذ در این نهادها ، تحکیم قدرت سیاسی ممکن نیست . به عقیده گرامشی دولت با استفاده از برتری فرهنگی امکانات قهریه (زور و اجبار) را هم در اختیار می گیرد و قدرتش را تحکیم می کند.

 لویی آلتوسر

 آلتوسر فرانسوی در سال 1965 تحت تاثیر افکار گرامشی مقاله ای به نام " ایدئولوژی و دستگاههای ایدئولوژیک دولت " به چاپ رسانید و یادآور شد که وجود تاکید انحصاری لنین بر دستگاههای سرکوبگر دولت و ضرورت متلاشی نمودن آن ، برای به دست گرفتن قدرت سیاسی ، باید اهمیت وِیژه " دستگاههای ایدئولوژیک " دولت را نیز مورد توجه قرار داد.زیرا گرچه می توان قدرت نظامی دولت را درهم شکست اما اگر امکانات نفوذ در دستگاههای ایدئولوژیک فراهم نیامده باشد ، به دست گرفتن قدرت سیاسی بسیار مشکل است.آلتوسر به تبعیت از گرامشی دستگاههای ایدئولوژیک را همان نهادهای خانواده ، مدرسه و ... ارتباط جمعی می داند و نقش اصلی آنها را باز آفرینی نیروی انسانی مورد نیاز جوامع سرمایه داری و بازآفرینی و تحکیم ایدئولوژی حاکم برای جوامع معرفی می کند.

 پولانزاس

 نیکولاس پولانزاس اندیشمند فرانسوی که شاگرد آلتوسر بوده است و در انتقاد به نظریه های وی در مورد دستگاههای ایدئولوژیک دولت یادآوری می شود که نقص نظریه آلتوسر عدم بررسی عمیق موضوع و نقص دیگر آن توجه نکردن به دستگاههای اقتصادی دولت است.

رالف میلی باند

مطالعات انتقادی در زمینه سلطه جویی و مشروعیت بخش سیاسی از طریق وسایل ارتباط جمعی در دهه 60 میلادی در انگلستان نیز مورد توجه قرار گرفت.میلی باند اندیشمند انگلیسی در سال 1969 در کتابی به نام "دولت در جامعه سرمایه داری " بخش مهمی را به فرآیند "مشروعیت دهی سیاسی " اختصاص داده و ضمن تاکید بر اداره وسایل ارتباط جمعی به وسیله گروههای سرمایه داری تلاش این وسایل را در جهت سازگاری سیاسی تشریح کرد.

رایمون ویلیامز

 در همین دهه ویلیامز نیز با انتشار کتابهایی در زمینه فرهنگ و ارتباطات نقش خاص روبناهای اجتماعی و مخصوصا وسایل ارتباط جمعی را در حفظ و ثبات نظام سرمایه داری غربی مورد تاکید قرار داد.

استوارت هال نیز با مطالعات جدید انتقادی درباره فرهنگ و ارتباط دیدگاههای مشابهی را بیان کرد.

دالاس اسمیت

 دالاس اسمیت همکار قدیمی ویلبر شرام است اما با دیدگاههایی کاملا متضاد با او ، اسمیت در آثار خود نقش وسایل ارتباط جمعی جوامع سرمایه داری را در سلطه جویی سیاسی تجزیه و تحلیل کرده است.

یورگن هابر ماس

 در آلمان غربی نیز در سه دهه اخیر ، مطالعات انتقادی اهمیت خاصی پیدا کردند و به وِیژه هابر ماس که آخرین جانشین اعضای اصلی مکتب فرانکفورت به شمار می رود، به هگل قرن 20 شهرت دارد.وی در کتاب مشهور خود به نام فضای عمومی نقش مثبت مطبوعات و افکار عمومی را در دوران انقلاب های دموکراتیک غربی تجزیه و تحلیل نموده و نتیجه گرفته است تحت تاثیر استیلای سرمایه داری در قرن 19  وسایل ارتباط جمعی از مسیری که در دوران انقلابهای دموکراتیک داشتند ، منحرف شده و زیر سلطه گروههای سرمایه داری و سیاسی خاص هیات حاکمه فضای عمومی را مسموم و منحرف نموده و به نظام حاکم موجود مشروعیت سیاسی بخشیده اند.

کتاب مهم دیگر او به نام فرد و مشرعیت مسایل مشروعیت دهی در سرمایه داری پیشرفته نیز در همین زمینه نوشته شده است.